قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از ایکسا خانوم عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
با صدای زنگ آیفون یاسمین تکونی تو جاش خورد بی اختیار اخماش توهم رفت و با بلند شدنش شخص پشت در و به غرغر بست:
-بعد سه ساعت خانم تشریف فرما شدن!
صدا بلند کرد:
-بچه ها مورد قاچاقی مون هم رسید.
لبخند نیره خانم از شنیدن خبرِ رسیدنِ تازه وارد عمیق تر شد و نگاهی با تنها دخترش یگانه رد و بدل کرد.
یلدا خواهر یاسمین لیوان عرق نعنا و گلاب به دست از آشپزخونه خارج شد و با اضطراب گفت:
-حالا نیومده باید سه ساعت غرغرپله هارو بخورم!
یاسمین سری از حرص تکون داد:
-بس که لوسش کردی خواهر من! والا من پیش عطیه و عاطی شرمنده می شم انقدر که به ستاره می رسی به اونا نمی رسی. خب خواهر من اونام دختر داییتن چه فرقی داره!؟
بلافاصله رو کرد به دختر داییش عطیه که به سختی خنده شو نگه داشته بود و گفت:
-بد می گم عطی جون!؟
عاطفه خواهر کوچکتر عطیه روبروی خواهرش و کنار یگانه نشست و با زدن چشمکی به خواهرش رو به یاسمین دختر عمه ش گفت:
-نه تو الان جوش مارو می زنی!؟
یاسمین اخم ظریفی کرد:
-پ ن پ جوش عمه ت و می زنم!؟
شیما دختر خاله ی یاسمین و یلدا با جیغ وسط نشیمن پرید:
-پدر سگ؛ تو باز به مادر من فش دادی!؟
نیلوفر خانم؛ مادرشوهر یلدا با صدا خندید و چیزی در گوش نیره خانم که زن برادرش می شد گفت و هر دو با سر تکون دادن ریز به خنده افتادن.
یلدا کلافه پرید وسط کل کل خواهر و دختر خاله ش و گفت:
-جفتتون خفه شید دیگه..اه!
کیانا خواهر شیما و دختر خاله ی یلدا و یاسمین با دوربین فیلم برداری کوچیک و جمع جورش آماده ی فیلم برداری به اپن تکیه داد و با هیجان گفت:
-خب خب من آماده م…فایت!
نظرات شما عزیزان: